برچسب : nimagh, نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 214
باز در خلوت ذهنم واژه ها امده اند.
کم و بیش پوشالی،همه بی نظم و شلوغ.
مانده در ادراکم.
خسته وگیج شدم.چه کنم با انها؟
قلم امد به سخن ،بس کن این تردید را
همه ی بغضت را بر سر من بفشار.
سرخی خونم را روی کاغذبنگار.
بنویس ان گونه که دل تنگت خواست.
دست بردم به قلم. خود را عقب کشید.
گفت: باعشوه وناز،عشق باید که نگاشت.
همه ی عشقم را در قلم جا کردم.
نفس و روحم را با او معنا کردم.
قلمم در یک دم سرخی خونش را
نفس و روحش را،بهر من جاری ساخت.
واژه ها معنی یافت.
واژه ها شعر شدند.
مظهر مهر شدند.
برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 222
برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 247
هیچکس او را دوست ندارد مگر او چه گناهی کرده که تنها شده جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود .تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز بود برایش گریستم آخر اواز تنهایی مرده بود تنهایی مردو من
برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 224
سلام خدا جون …
میدونم ازم دلخوری ، میدونم چند وقته بهت سر نزدم ، میدونم چند وقته فراموشت کردم !
خدا جون میخوام واست از دلتنگیم بگم ، میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی ..
دلم خیلی گرفته ، این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!
یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !
یه مدته بودنت توی زندگیم کمرنگ شده !
یه مدته از گناه ابایی ندارم !
یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !
یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !
یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !
یه مدته مغرور شدم !
خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !
یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !
اظطراب از فاصله ی افتاده بین من و تو
خدا جون … تو کمکم کن !!
نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !
“دستمو بگیر، کمکم کن“
برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 202
برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 187
عشق يعني خون دل يعني جفا
عشق يعني درد و دل يعني صفا
عشق يعني يك شهاب و يك سراب
عشق يعني يك سلام و يك جواب
عشق يعني يك نگاه و يك نياز
عشق يعني عالمي راز و نياز
عشق يعني تا ابد فاني شدن
عشق يعني عابد و زاهد شدن
عشق يعني همچو ليلا خون شدن
یا چو مجنون راهی صحرا شدن
عشق یعنی تیشه فرهاد ها
عشق یعنی عالم فریاد ها
عشق یعنی زخم کوه بیستون
عشق یعنی ناله های درد و خون
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی یکه و تنها شدن
عشق یعنی التماس و انتظار
عشق یعنی تا ابد با من بمان asheqi bad dardiye...
برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 206
بس شنیدم داستان بی کسی
بس شنیدم قصه دلواپسی
قصه عشق از زبان هرکسی
گفته اند از نی حکایت ها بسی
حال بشنو از من این افسانه را
داستان این دل دیوانه را
چشمهایش بویی از نیرنگ داشت
دل دریغا سینه ای از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنک داشت
گویی ازبامن نشستن ننگ داشت
عاشقم من، عاشقم من قصد هیچ انکار نیست
لیک با عاشق نشتن عار نیست
کار او آتش زدن من سوختن
دردل شب چشم بر دردوختن
من خریدن ناز او نفروختن
بازآتش در دلم افروختن
سوختن درعشق را از برشدیم
آتشی بودیم وخاکستر شدیم
از غم این عشق مردن باک نیست
خون دل هرلحظه خوردن باک نسیت
آه،می ترسم شبی رسوا شوم
بدتر از رسوایی ام تنها شوم
وای از این صیدوآه ازآن کمند
پیش رویم خنده پشتم پوزخند
برچنین نامهربان دل مبند
دوستان گفتن ودل نشنید پند
خانه ای ویران تر از ویرانه ام
من حقیقت نیستم افسانه ام
گرچه سوزد پرولی پروانه ام
فاش می گویم که من دیوانه ام
تا به کی آخر چنین دیوانگی
پیله گی بهتر از این پروانگی
گفتمش آرام جانی؟
گفت:نه
گفتمش شیرین زبانی؟
گفت:نه
گفتمش نامهربانی؟
گفت:نه
می شود یک شب بمانی ؟
گفت :نه
دل شبی دور از خیالش سر نکرد
گفتمش افسوس او باور نکرد
خود نمی دانم خدایا چیستم
یک نفر با من بگوید کیستم
بس کشیدم اه از دل بردنش
آه اگر آه م بگیرد دامنش
با تمام بی کسی ها ساختم
وای بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او دیوانگیست
اه غیر از من کسی دیوانه نیست
گریه کردن تا سحر کار من است
شاهد من چشم بیمار من است
فکر می کردم که او یار من است
نه فقط در فکر آزار من است
یک شب آمد زیرورویم کردو رفت
بغض تلخی در گلویم کردو رفت
مذهب او هرچه باداباد بود
خوش به حالش که اینقدر آزاد بود
بی نیاز ازمستی می شاد بود
چشمهایش مست مادر زاد بود
یک شبه از عمر سیرم کردو رفت
من جوان بودم پیرم کردو رفت
asheqi bad dardiye...برچسب : نویسنده : ali ghorbani(nima) nimagh بازدید : 185